سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راهدار من

مرو سلطان قلب من

مرو ای همنشین روزهای سخت و تنهائی

مرو ای عمر من

معشوق نازک بین .خیال من

چرا اینگونه می گریی؟

چرا اینگونه در وسواس و تشویشی ؟

مگر من مرده ام ؟

اینگونه بر سر می زنی ؟

 

وفایت را بجانم .من خریدارم

و می کوشم خودم را در کنارت چون نهالی سبز بنشانم

ونامت را در درون جا جای قلب خود

چون خطاط بنویسم

ویادت را بخاطر می سپارم

ای همدم شب های تنهائی

خنده هایت . چون روزهای گرم تابستان هوسناک اند .

 

من بخود می بالم

همدمی مانند تو

در کنار خویش می بینم

تو درون قلب من هستی

جایی برای ماندن

و بودن برای خود باز بنمودی .

 

حدیث عشق تو

قصه ی شهرزاد قصه گوست

چنان در بند . مهر تو گرفتارم

از این عزلت بدون تو

رها گشتن نمی خواهم

در کنار خاطرت تو . می مانم .

از خدا اینگونه می خواهم

دعایم را اجابت کن

همانگونه .مرا در بند عشق تو گرفتارم کرد

و سند آزادیت را

به من عاشق . من تنها . من بیکس

به تعجیلی . سرنوشتم را رقم می زد

بمن باز گرداند

که من دلواپسم

از این همه . سر در گریبان ماندن و آشفتگی های مدام.

 18/خرداد/89 اهواز


ارسال شده در توسط نوذر داودی