به دیدارت خوشم
مرا از یاد بردی ای همه خواب و خیال من
به دنبال توام
ای همنشین خلوت شب های تار من
کجایی ?ای عزیز من
کجایی? ای همه اندیشه های من
مرا در کنج خلوتگاه قلب خود
نگهدار .
من آن مرد تنها
بیکس و عاشق
خیالم پر شده از نام زیبایت
تو آتشگاه قلب کوچکم هستی
ضربان وجود من
در درون چشم های
نافذات
بیمار گشته.
مرا از خود مرانجان
ای همه خواب و خیال من
مرا با خود ببر
تا اوج خواهش های
سیر نا پذیر خود
مرا غرق وجودت کن
که من بی تو
همان کالبد بی جانم .
من آخر پیش تو
در زیر یک سقف چوبی
کوچک وتنها
می مانم
و می مانم ?تا صبح روشنایی ها
به امید رسیدن
در تکاپو های این زندگی
تنهای? تنهایم .
دهم /اردیبهشت/هشتاد ونه
اهواز